سلام!
این مطلب رو استادم چند روز پیش برام ایمیل کرده بود و تازه من امشب خوندمش. این یه جورایی چیزی بود که همیشه سعی می کردم بهش عمل کنم. قبلاها خیلی بهش وفادار بودم و جدیداً انگار یادم رفته بود و خوندن دوبارهی این مطلب یادم انداخت چقدر عوض شدم!
می دونم این مقدار مطلب از حوصله ی شما خارجه ولی پیشنهاد می کنم حوصله کنین و بخونینش...
چرا این نکته؟ به نظر می
رسد میانگین ایرانی ها تقریبا در مورد هم چیز و هم کس اظهار نظر می کنند؛ بعضا با
قاطعیت.
عبارات من نمی دانم، من اطلاع ندارم، من به اندازه
کافی اطلاع ندارم، من مطمئن نیستم، من باید سئوال کنم، من باید فکر کنم، من شک
دارم، من در این باره مطالعه نکرده ام، من این شخص را فقط یک بار دیده ام و نمی
توانم در مورد او قضاوت کنم، من در مورد این فرد اطلاعات کافی ندارم، اجازه دهید
من در این رابطه سکوت کنم، فردا پس از مطمئن شدن به به شما خبر می دهم، هنوز این
مساله برای من پخته و سنجیده نیست و مشابه این عبارات در ادبیات عمومی ما، بسیار
ضعیف است. تصور کنید اگر بسیاری از ما این گونه با هم تعامل کنیم، چقدر کار قوه
قضائیه کم می شود. چقدر زندگی ما اخلاقی تر می شود و از منظر توسعه یافتگی چقدر
جامعه تخصصی تر می شود.
در چنین شرایطی، خبرنگار تلویزیون در مورد برنامه هسته
ای، نظر راننده تاکسی را نخواهد پرسید. اقتصاد دانی که یک مقاله پزشکی را خوانده،
خود درمانی نخواهد کرد و شیمی دانی که هر روز روزنامه ها را می خواند در مورد
آینده اقتصاد ایران و وضعیت سیاسی چین اظهار نظر نخواهد کرد؛ چه سکوتی برقرار می
شود! و همه به خود و مثبت و منفی برنامه های خود می پردازند و کمتر سراغ سر در
آوردن از کارهای دیگران می روند؛ غیبت کم می شود و تهمت و توهین به حداقل می رسد.