ته رسید

توی سررسید، روزهایی که می‌گذره رو می نویسن... توی این ته رسید هم پایان روزا یا ماه ها یا خیلی چیزای دیگه نوشته می‌شه!

ته رسید

توی سررسید، روزهایی که می‌گذره رو می نویسن... توی این ته رسید هم پایان روزا یا ماه ها یا خیلی چیزای دیگه نوشته می‌شه!

اینجا خط ها بهم ریخته!

شنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۳، ۰۹:۴۹ ب.ظ

سلام


من یک انسان هستم یا شایدم بودم.... البته از نظر خودم اینطوره!


شاید چیزایی که می‌نویسم رو متوجه نشین! آخه جدیداً متوجه شدم من با یه زبون دیگه حرف می‌زنم که هیج بنی بشری متوجه نمی‌شه.


اینجا خط ها بهم ریخته! مشترک مورد نظر داره می‌ترکه!



حالا حس یه موجود نامرئی رو دارم!


 
دوست دارم یه مدت طولانی حرف نزنم. فقط نگاه کنم. ببینم این هیاهوی آدم‌ها کی تموم می‌شه. اصلاً تمومی داره؟


خیلی حرفا هست که دوس دارم بزنم ولی زدن حرف دردی دوا می‌کنه؟ می‌گن دوا می‌کنه ولی باور کنین بی‌فایده است، همش حرفه!



پس از یک سال و اندی آپ کردن، این همه صبر کردم تا یه آپ خوب و خوش و خرم بنویسم. آخرش نشد که نشد...


آهنگ خیلی آروم و خوبیه. آدم یه نفسی می‌کشه وقتی گوشش میده:

آهنگ یا هر چی که اسمشو می‌ذارین!






نظرات  (۴)

  • روزالی پیرسون
  • ســــلام.... خوبی؟!؟! [نیشخند]شناختی؟!؟! نشناختی شناسنامه بدم خدمتون!![زبان] چه خبرا؟! آدرستو که خودت ندادی!!! پیدا کردم لینکت می کنم بعدا بهت سر می زنم....[قلب]
    سلام ..روز مترجم رو بهتون تبریک میگم..تو سرچ ها یافتمتون 
    پاسخ:
    سلام! ممنونم مری جین عزیز

    دل من ، حوصله کن ، داد زدن ممنوع است

    کم بکن این گله ، فریاد زدن ممنوع است

    بین این قوم که هر کار ثوابی است ، کباب

    دل  دلسوخته را باد زدن ممنوع است

    تیشه بر ریشه فرهاد زدن ، شیرین است

    حرفی از پیشه فرهاد زدن ممنوع است

    بیـن ایـن قـــوم که از باکـره گی تـرشیـدند

    حرفی از حجــله و دامـاد زدن ممنوع اسـت

    شادی از منظر این قوم ، گناهی است بزرگ

    بزن آهنگ ، ولی شاد زدن ممنوع است.


    پاسخ:
    شعر زیبایی بود ممنون

    فقط کاش هم گفته بودین شعر از کیه و هم این که بهتر خودتون رو معرفی کرده بودین...

    به‌هرحال بازم ممنون.
    یادمه یه بار چندوقت پیش درباره همین چیزا حرف می زدیم، یادته توأم؟ اواسط اسفند بود، بحث پدر و ناپدری، بحث موافقت همیشگی یا همه چی...

    الان اینو خوندم یاد اون افتادم، می دونی؟ رفتم هیستوری مسنجر چک کردم به یه چیزی رسیدم. آخر بحث گفته بودی «الان من مجبور همه چی رو بازم قبول کنم، قبول کنم که دیگه همه چیو قبول نکنم.»

    می دونی من فکر نمی کنم کسی حرفاتو نفهمه، ایراد نسل ماست، انقدر تو خودمون موندیم و فکر کردیم که دیگه به بقیه نرسیدیم، هرکدوم یه زبون خاص داریم برای خودمون اما زبون اطرافیا رو نمی فهمیم؛ و خب همیشه این تویی که ماها رو به هم وصل می کنی و حرفامون رو می فهمی، به خاطر همین انگشت اتهاممون میاد به سمت تو -که تو حرفمون رو اشتباه ترجمه کردی و به بقیه فهموندی.

    بازم حرف دارم باهات، بلد نیستم بگم شون :دی
    خوب بمون :)
    پاسخ:
    کاش واقعا قبول می‌کردم که همه چیو قبول نکنم! :دی

    بعید می‌دونم منم حرفای شما رو بفهمم. یه جوری شده که کلاً شبیه آدمای گنگ شدم. :دی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی