پایان سریر آتش!
دلم لک زده بود برای آپ کردن اینجا ولی با خودم قرار گذاشتم تا تموم نشدن ترجمه هیچی اینجا ننویسم!
همین بهم یه انرژی میداد که تندتر ترجمه کنم و بالاخره تموم شد!
دومین جلد از خاطرات خاندان کین هم بالاخره ترجمهی اولیهاش تموم شد و حالا باید بشینم و ترجمه رو بجوم تا یه چیزی از توش دربیاد. البته ناگفته نماند که به دلیل خرابی تقریباً یکی دو ماههی لپ تاپ حدود صد و خردهای صفحه دستی ترجمه کردم که حالا یکی باید اونا رو تایپ کنه! :|
نگاش میکنم غصهام میگیره. :(
ولی خب بازم خدا رو شکر میکنم که ترجمهاش تموم شد و یکی از دغدغههای فکری، کمی تا قسمتی پایان یافت.
کلاً عاشق این مجموعهی ریردون هستم برعکس پرسی جکسونش. حالا هرچی میخواین بگین درباهی کتاب: بچگونه... لوس... بیمزه... ولی من عاشقشم! یه شخصیت مهمش واسم کلی همزادپنداری داره. البته نه تمام کارهاش ولی اکثر کارهاش عین بچگیهای خودمه!
و خب وقتی آدم یه کتاب رو نزدیک به هزار بار بخونه دوستش خواهد داشت دیگه نه؟ البته در مورد کتابای درسی که این طور نبود و با هربار خواندن حسی وحشتناک به آدم دست میداد. :دی
+هرگونه توهین به این کتاب عزیزم، مورد نکوهش قرار میگیرد! حالا بگین نگفتم! :دی
+ دربارهی قالب جدید نظر بدین. کلاً قالبای بلاگ زیاد چشمم رو نمیگیره.
+ راستی پست قبلی دقیقاً ۱۷ فروردین بوده و این یکی ۱۷ اردیبهشت! خیلی اتفاقی دقیقاً سر یک ماه آپ شد!
اینم یه عکس از انواع کار کردنهای من روی این ترجمه:

و این هم ته سریر آتش! :)
- ۹۲/۰۲/۱۷
من این رو الکی پیدا کردم. می خواستم لینک کلی سریر آتش رو دانلود کنم. تبریک می گم. عالیه. تایپیشتم خواستی بیکارم فعلا. می خوای بدی برات تایپ کنم؟