ته رسید

توی سررسید، روزهایی که می‌گذره رو می نویسن... توی این ته رسید هم پایان روزا یا ماه ها یا خیلی چیزای دیگه نوشته می‌شه!

ته رسید

توی سررسید، روزهایی که می‌گذره رو می نویسن... توی این ته رسید هم پایان روزا یا ماه ها یا خیلی چیزای دیگه نوشته می‌شه!

ته خیلی چیزا‍!

سه شنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۲، ۰۱:۱۰ ق.ظ

سلام!


مدتهاست آپ نکردم.

دلیلای زیادی داشت.


اول از همه مراسم افسانه‌ها بود که خدا رو شکر به خوبی و خوشی تموم شد اما قبل از شروعش بدجوری ما رو کشت! :)


اما خود مراسم خیلی از خستگیا رو از تنمون بیرون کرد. برای اولین باری که داشتیم همچین مراسم بزرگی ترتیب می‌دادیم، مراسم خیلی خیلی خوب بود. دست تمام بچه‌هایی که با جون و دل کمک کردن درد نکنه.

البته قبل از شروع مراسم هم تولد همین بنده‌ی حقیر بود که همچنان در ۲ سالگی به سر می‌بره! و دوستان هم بسی چند ما رو خجالت‌زده نمودن :دی


بعد از مراسم هم ترجمه و ترجمه... ترجمه‌ی جلد سوم خاطرات خاندان کین که هنوز مطمئن نیستم اسمش رو چی باید گذاشت. شاید سایه‌ی مار... شاید!


بعد یه استراحت که با زور بچه‌ها به آن تن دادیم... مبارزات قبایل افسانه‌ها که آخرشم خودکشی اجباری کردیم رفت! :دی


و باز برگشتیم سر ترجمه... امان از این که...


چیزای بد گفتنی نیست. پس گفته نمیشه! خدا رو شکر می‌کنم که همه سالم و سلامتن. :)


آرزو می‌کنم هیچ پایان و ته بدی در زندگی کسی وجود نداشته باشه! گرچه که می‌گن اول و آخرش وجود داره ولی باز هم نه به این زودیا... نه عزیزایی که عاشقونه دوستشون داریم... حتی فکرش، من بی‌احساس رو هم نابود می‌کنه!


+ دارم سعی می‌کنم دوباره ترجمه رو شروع کنم. ببینم خداوند ما رو یاری می‌کنه یا نه! :دی


دلم کشید یه شعر بذارم. توی ادامه‌ی مطلب می‌ذارمش... هرکی حوصله‌ی شعر کپی شده داره می‌تونه به ادامه مطلب سر بزنه!


بدون شرح!

تنها توضیح این که این متن آهنگ مادر از رضا صادقی هست.


اون که امید شب تار و سیاهه مادره
اون که پاک و عاری از رنگ گناهه مادره
اون که تنها توی خونه چشم براهه مادره
اون که مثل اشک چشمها قرص ماهه مادره
شب تا صبح بیداره تا راحت بخوابن بچه ها
اوج عشق و مهر و عرفانتمام لحظه ها
شادی روحه تموم خنده هاش
اوج ایثار تمام گریه هاش
چی بگم من از این طلا اون یه نعمت خدا
اون که نمیشه روش گذاشت قیمتی
بار الها تو نگیر از هیچکی همچین نعمتی
مادر مادر


از مدل خوندنش خوشم نیومد به خاطر همین لینک دانلود آهنگ رو نمی‌ذارم! خودم تو ذهنم خیلی قشنگ‌تر خوندمش! :))


با تشکر از رضا صادقی و دوستان که به فکر آدمای بی‌ذوقی مث من بودن که در اوج احساس نسبت به مادرشون هم نمی‌تونن چیزی از خودشون بگن! :|



ته یکی دو ماه اخیر!

نظرات  (۳)

  • آرتاس اسمیت
  • من اومدم مث بختک روی وبت افتادم:دی

    توی نت به اسم سایه ی مار معروفه. همون فکر کنم بهتره. معنی ـشم یکیه فکر کنم(شکلک سوت).
    پاسخ:
    آره الان دیگه ترجمه‌ی جلد سه تموم شد و مطمئنم سایه‌ی مار بهترین ترجمه هست براش.
    سلام آیدا جان...
    اسم و رسم وبلاگتو از دورترین بایگانی های حافظه م کشیدم بیرون که سری بزنم بهت.
    همچین بگی نگی دلم تنگ شده برات. 
    مبارک باشه قالب وبلاگتم. دوسش دارم!

    موفق باشی.
    a fellow pupil :)
    پاسخ:
    سلام بهداد جان!

    از این ورا!!! خوشحالم اینورا اومدی... بازم بیا

    ممنونم یه دنیا... ;)
    دستت درد نکنه آیدا جون! هر شعری که درمورد مادر باشه قشنگه!

    آیداااا تولدت که تیرماه بود درسته؟

    یه لحظه فکر کردم یادم رفته تبریک نگفتم!!! 8-}
    پاسخ:
    آره تیر بود.

    نه یادت نرفته بود. ;)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی